مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

مطلع هر شعر تماشای توست...

چیزهایی که به تو می گویم هیچ کس به من نگفت

فرزندم  زندگی یک نمایشنامه بزرگ است و تو باید بازیگر آن باشی.  اما اگر نبودی، به جای نقد دیگران، به تماشای بازی آنها بنشین. چرا که «نقد» کار کسانی است که «استعداد عمل» ندارند. نمیگویم هیچ نگو. حرفهایت را بزن. نظراتت را بگو. اما به خاطر داشته باش که «احساست» را میگویی و فقط همین. میتوانی بگویی «حسم به تو خوب است یا حسم به تو بد شده». اما هرگز نباید بگویی: «تو خوب هستی یا تو بدی». عزیزم ظاهربین نباش و به خاطر بسپار که چه بسیار کتابهای مقدس که در دستان نامقدس، بیشتر از «شیشه ی شراب» در دستان «مرد سرمست» بشر را به مرگ و تباهی کشانده اند. ...
8 آبان 1392

نظر تو چیه؟

نمی دونم چرا هر چی به زمانی که میخوام واسه به وجود اوردنت اقدام کنم نزدیک تر میشم بیشتر مردد میشم می ترسم نمیدونم واقعا زمانش رسیده یا نه؟ دلم میخواد بدونی که برام مهمه که خودم به نتیجه برسم ومهمتر از اون ببینم خدا کی میخواد و هیچ وقت حرف هیچ کس برام مهم نبوده ونیست ونخواهد بود اخه تو قراره بشی پاره تن من قراره یه عمر بشی همدم بی کسی هام میخوام پشت وپناه همدیگه باشیم همه ادمای دوروبرم اگه تو رو میخوان فقط میخوان تو لحظات خوشت بغلت کنن وباهات بازی کنن اما من میخوام همه ی لحظه ها با هر نفس کشیدنی کنارت باشم با دم وبازدمات بمیرم وزنده شم بخدا اینا حرفاییه که داره از دلم میاد دلم میخواد با هم باشیم میخوام دوباره بچه شم وبا تو همه چیو تجربه...
8 آبان 1392

گردنه های دشوار زندگی

گاه در زندگی، زمانی میرسد که تنها کوله بارمان، پیمانهای شکسته است و تنها داراییمان امید و تنها سلاحمان گریه. عبور از این مراحل چه سخت و دشوار است…
6 آبان 1392

زخم روح

من فکر میکنم، بعضی ضربه ها برای روح انسان «درد آور» هستند، بعد از مدتی دردشون تسکین پیدا میکنه و شاید دیگه اون درد رو به خاطر نیاری و حتی نتونی تصورش کنی. اما بعضی ضربه ها، روح انسان رو «زخمی» میکنند. این زخمها اگر خوب هم بشن، جاشون تا آخر عمر میمونه. اگر هم ازشون خوب مراقبت نکنیم عفونت میکنن و تمام جنبه های وجود ما رو فرا میگیرن.
6 آبان 1392

دنیای دلگیر...

  گاهی احساس میکنم دنیا مثل یک پازل بزرگه. پازلی با میلیونها قطعه که هر کدوم از ما فقط سه یا چهار قطعه از اون رو در دست داریم. هیچکس نمیتونه بگه که آیا واقعا قطعاتش رو در جای درستی گذاشته یا نه. هیچکس رو نمیشه محکوم کرد که غلط بازی کرده یا جای قطعه ی دیگری رو به اشتباه اشغال کرده.   فکر میکنم این پازل هرگز تصویر بزرگ و زیبایی رو به خودش نخواهد دید. *** گاهی احساس میکنم دنیا، مثل یک کتاب داستان بزرگه. هر کس از ما تنها فرصت داره چند کلمه به صورت پراکنده در جاهای مختلف این کتاب بنویسه. هیچکس هم نمیدونه که این کلمات، در کنار کلمات دیگران چه معنایی خواهد یافت. هیچکس هم نمیتواند بگوید که ارزش کار من بیشتر از تو است. ...
6 آبان 1392

درد دل با فرزند...م

یه مدتیه خیلی حوصله م سر میره همش میگم کاش دانشگام تموم نمی شد دلم واسه دوستام واسه دانشگاه واسه همه چی تنگ شده کاش یه بار دیگه برم سر کلاس و با دوستام باشم... الان که دارم می نویسم دندونم خیلی درد میکنه . عزیزم تو به مادرت شهامت دادی که به خاطر تو بره دندوناشو درست کنه! دیگه دارم واسه اومدن وشکل گرفتنت بی تاب میشم خودت با اون دستای کوچولوت برام دعا کن ! از امروز تصمیم گرفتم دیگه هیچ گناهی نکنم غیبت دروغ ... می خوام مادر خوبی واسه ت باشم کمکم کن دعا کن نمازام سر وقت باشه کارامو درست انجام بدم وکسیو نرنجونم این مدت نتونستم درست حسابی واسه ت بنویسم اخه بابات لب تابو با خودش میبره سر کار ولی ازین به بعد سعی میکنم بیشتر برات بنویسم &...
20 مهر 1392

تقدیم به همسرم

  نگاه تو پر از محبتی است که من نمیدانم کجای این دنیا آموخته ای  می شود با آن وجود خودخواه ترین دختر روی زمین را آب کنی... ذوب کنی...چون موم نرمش کنی و پرش کنی از خواستن..لبریزش کنی از دلتنگی... و سرریزش کنی از عشق...   دست من نیست... دست من نیست... شانه های تو را دوست می دارم... و نگاهت را ... و همه آنچه که می گنجانی در "دوستت دارم" و هر بار که بر کلام می رانی اش انگار کن اولین بار است که می شنومش..با صدای تو....با لحن تو... با مهربانی تو...   نباشی می توانم زندگی کنم.... کار میکنم...درس میخوانم... پیشرفت می کنم... اصلا تو بگیر برای خودم کسی می شوم... اما اگر باشی... عاشقانه زندگی می کنم..عاشقانه کار ...
31 مرداد 1392