مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

مطلع هر شعر تماشای توست...

جشن دندونی

سلام گل پسر این روزا مدام داری کارای جدید میکنی دوسه روزه که با شنیدن آهنگ شروع به دست زدن میکنی ، سعی میکنی کارای منو تقلید کنی، دندوناتم دیگه داره مشخص میشه تو دهنت ولبخنداتو شیرین تر میکنه امشب برات جشن دندوني گرفتیم روز پر کاری بود صبحش که مادر جون برات آش نذری درست کرد بعدشم من دنبال کارای مهمونی بودم خودمونی وساده بود اما من خیلی راضی بودم دست بابایی هم درد نکنه که هم وقت گذاشت وهم بهمون ایده داد ، عمه سمانه هم که از عصر اومد کمک و خیلی اذیت شد ، خلاصه دست همگی درد نکنه ، فدات بشم که با خنده هات همه خستگيارو از تنم به در ميکني. الان خیلی معصوم و ناز خوابیدی ، منم عکساتو سر وقت میام ميذارم ممکنه چند روز نتونم بیام برات بنویسم آخه فردا...
15 شهريور 1394

اولین دندون

سلام عزیز مامان امروز یکی از شادترین لحظه هارو تجربه کردم فدات بشم چند روزه که اسهال داری و کم اشتهایی دیروز که رفتیم دکتر گفت روده ت عفونت کرده و بهت دارو داد ولی هنوز همون جوری هستی ، امروز عصر بهت آب دادم وديدم صدای برخورد یه چیزی با لیوان میاد نگاه کردم دیدم یه مروارید خشکل جوونه زده امید مامان اولین دندونت مبارک بعدشم زنگ زدم به مامانم گفتم مثل همیشه خوشحال شد و شبم همشون با شیرینی اومدن پیشت   الهی مامان فدای این بيقراريات بشه عاشقتم مامان باید خودشو برای جشن دندونيت آماده کنه، پسر نازم امروز اولین روز نه ماهگيت بود یعنی الان دقیقا هشت ماه و یک روز سن داری دردت بجونم هم شروع نه ماهگيت وهم اولین دندونتو بهت تبریک ميگم ...
10 شهريور 1394

درد دندون

سلام عشق مامان این روزا که حسابی شیطنت میکنی دیگه کمتر وقت میکنم بیام برات بنویسم چهاردست وپا ميري به همه جا سرک میکشی دنبالمون میای ، به کمک مبل وپشتي بلند میشی و خلاصه مدام باید مراقبت باشیم چند روزه که خیلی بیقراری میکنی همه میگن علائم دندون دراوردنته خدا کنه که همین باشه و به زودی اون مرواريداي خشکلو تو دهنت ببینیم .  
31 مرداد 1394

حروف صدادار

عزیز دلم سلام گل پسرم دیگه تو نشستن مهارت پیدا کردی و بدون تکیه ميشيني و چهار دست وپا ميري .امروز برای اولین بار حروف صدادار و چندبار تکرار کردی وقتی ناراحت میشدی می گفتی مامادادابا . فدات بشم چقدر شیرین میشی وقتی اینجوری ناراحت میشی. جدیدا خیلی حساس شدی نباید وسایل و ازت قايم کنیم یا چيزيو ازت بگیریم خیلی زود ناراحت میشی. امروز یه اتفاق خوب تو زندگی مامانی افتاد خداروشکر . مهديارم خیلی دوست دارم
14 مرداد 1394

مهدیار...

مهديار من عزیز دلم از دیروز یعنی پنج روز مونده به پایان هفت ماهگی شروع کردی به چهاردست وپا رفتن و نشستن. عزیزم فردا مراسم عروسی دایی هاديه و توهم قراره بري آتلیه. پسر گلم می دونی یه حرفایی تو دلمه که به هیچ کی نمی گم اما دلم میخواد تو بزرگ بشی وساعتا باهم  حرف بزنیم شاید اونوقت آروم بگیرم. عزیز مامان دیروز پیش دکترت بودیم خداروشکر گفت مشکلی نداری و سالمی. ایشالا که همیشه سالم و شاد باشی پسرم.
5 مرداد 1394

غذای کمکی

پسر مامان چندروزه که داری فرنی وحريره بادام میخوری از دیروزم داری سوپ میخوری قربونت برم که اینقدر خوش اشتهایی و هر چیزی رو با ذوق میخوری امروز صبح که بیدار شدی یکم علائم سرماخوردگی داشتی حالم گرفته شد خدا کنه زودتر خوب شی عزیز دلم
15 تير 1394

واکسن شش ماهگی

سلام عزیز مامان امروز 4روزه که وارد هفت ماهگی شدی  پسر نازم 4 روز پیش برات واکسن زدن اما هنوز جاش ورم داره  قربونت برم از دیروز داری تلاش می کنی چهار دست وپا بري مرتب بلند میشی رو دست و پات دوباره ميفتي  الهی فدای شيطونيات بشم دیگه دارم وسائل تو خونه رو جمع میکنم چون هر چیزی که میبینی سریع ميري سمتش و با دهنت امتحانش میکنی .
13 تير 1394

اخرین روزای شیش ماهگی

سلام مهديار مامان پسر گلم این روزا سرماخوردگی حسابی کسان کرده بود ولی هنوز خنده هات سرجاشه و خوش اخلاقی  مامانی دو سه روزه که غذا خوردنت شروع شده و بهت فرنی میدم ماشالا خيليم دوس داری و با اشتها میخوری  پسر نازم مامان یکمی بعضی وقتا دلش میگیره ولی تو دلخوشيمي باعث میشی غمام یادم بره عزیز دلم هر لحظه نگاه کردنت بهم انرژی میده شاید خدا به جبران همه کاستی های زندگیم تورو بهم داده ...  پسرم همیشه بخند...
3 تير 1394

سینه خیز رفتن

سلام وجودم  هرلحظه از زندگی مون داره پر میشه از شیرین کارياي تو عزیز دل مامان درست از روزی که پنج ماه و پانزده روزت شده داری سینه خیز ميري و هر چیزی رو زمین میبینی ميذاري تو دهنت  عشق مامان چند روزه سرما خوردی شدید دیروزم دکتر بودیم اما هنوز حالت بده و سرفه میکنی خیلی خیلی ناراحتم 
25 خرداد 1394