مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

مطلع هر شعر تماشای توست...

سلام هستی من...

1393/3/1 13:20
نویسنده : خدیج
108 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فرزندم!

میدونم مدت زیادیه که نیومدم اینجا این مدت اتفاقای زیادی افتاد اتفاقایی که حتی باعث شد واسه یه مدت به داشتنت فکر نکنم اما دوباره اومدم

تو این مدت زندگی منو مصطفی هربار یه اتفاقی روال عادی زندگیمونو متوقف کرده ومارو درگیر خودش کرده

بگذریم امیدمن...

روز چهاردهم فروردین با یه ازمایش خونگی با اطمینان ده درصد احساس کردم که تو در وجودم شکل گرفتی اما روز شونزدهم وقتی جواب ازمایش خونمو گرفتم دیگه مطمئن شدم از اومدنت

نفس من به زندگی ما خوش اومدی

من نمیخواستم کسی بفهمه فعلا اما بابات فورا به خونواده ش گفت منم به مامانم گفتم

همه خوشحالیم از اومدنت

نمیدونم چه حسیه اما هر چی هست خیلی عجیبه

زندگی من بقیه تا تورو نبینن وتو اغوش نگیرنت بهت حسی ندارن اما من از همون لحظه اول دلبسته و وابسته ت شدم

همش باهات حرف میزنم برات قران میخونم دلم میخواد صبور واروم باشی مثل مامانت

الان دوسه روزه که حالم خوب نیس دکترم میگه اینا نشانه های تهدید به سقطه اما تو پیش من میمونی

میدونم دلت نمیخواد ناراحتم کنی قول میدم دنیای خوبی برات بسازم

قول میدم عزیز دلم پس تو هم بمون وسالمو سرحال بیا پیشم

خیلی واسه ت برنامه دارم عمرم میخوام هرسال باهم تولد بگیریم میدونم زمستون امسالو برام گرمودلپذیر میکنی و باقدمای کوچیکت خیروبرکت وشادی واسه مون هدیه میاری

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)